رشتیه میگن پارسال واسه تولد زنت کادو چی بهش دادی؟؟ میگه:بردمش کیش ...! میگن بابا دمت گرم امسال چی کار می خوای بکنی؟؟ میگه:هیچی دیگه میرم که بیارمش.
رشتیه زنش زایمان میکنه با دستهگل میره بیمارستان میگه : مادر شدنت مبارک زنش میگه : ممنون امیدوارم تو هم یه روز پدر بشی
رشتیه میره خونه، میبینه زنش یه ساعت طلا دستشه، میگه:خانم جان، اینو از کجا اوردی؟! زنه میگه: یه ساعت دادم یه ساعت گرفتم!!!
دخترِ رشتیه میره پیش مامانش میگه: مامانجون چه گردنبند خوشگلی داری، اینو بابام برات خریده؟! زنه میگه: من اگه به امید بابات بودم، الان تو رو هم نداشتم!!!
رشتیه داشته واسه رفیقش تعریف میکرده که: آره دیروز رفتم خونه دیدم یه جفت کفش دم دره، شک کردم. رفتم جلوتر دیدم یه لباس مردونه هم افتاده رو زمین، بیشتر شک کردم. رفیقش میپرسه: خوب بعد چی شد؟ میگه:هیچی رفتم جلوتر، دیدم یکی از لباسای خانم هم افتاده رو زمین، بدجوری شک کردم. رفیقش میگه: خوب؟! میگه: رفتم در اتاق خواب رو باز کردم... رفیقش میگه: خوب؟! رشتیه میگه: هیچی شکم برطرف شد!
یرشتیه با زنش دعواش میشه و بدبخت خانم رو یک کتک مفصل میزنه. فردا از شهربانی میان، به جرم خسارت به اموال عمومی میندازنش زندان
رشتیه در خونش میزنه ورود افراد 18 سال به پایین ممنوع
میگن چرا اینو زدی
میگه ناموسمه بچه بازی که نیست
از رشتیه میپرسن شگفت اورترین اتفاق زندگیت چی بوده میگه: یه روز
وقتی از سر کار بر میگشتم دیدم اصغر اقا تو مغازشه
از رشتی می پرسن قبول داری شهیدان زنده اند, گفت : بله من پسرم
18 ساله شهید شده ولی عروسم هر سال حامله می شه