خانه ما

جنازه‏اى را به راهى مى‏بردند. درویشى با پسر بر سر راه ایستاده بودند، پسر از پدر پرسید که بابا در اینجا چیست؟ گفت: آدمى. گفت: کجایش مى‏بردند؟ گفت: به جایى که نه خوردنى باشد و نه پوشیدنى. نه نان و نه آب و نه هیزم و نه آتش، نه زر و نه سیم، نه بوریا و نه گلیم
  گفت: «بابا مگر به خانه ما مى‏برندش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد